آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

بفرمايين اصفهان گردي(2)...

  مهديار در پارك بانك استان 92/7/5  مهديار در هايپر استار اصفهان 92/7/6 پارك الغدير 92/7/6 چون فرداش سالگرد ازدواج مامان و بابا بود بابا يه كيك خريدن از هايپر و رفتيم پارك مامان و باباي گلممممممممممممممممممممم سي امين سالگرد ازدواجتون مبارككككككككككككككككك عاشقتونم مهديار عاشق پاستيل خب حالا رفته  هايپر مامان گل براش پاستيل نخره؟ ميشه؟     مهديار در ميدان امام(ره)  92/7/9 ووووووووووووش بحورمت من ماشالله داري عسلم مهديار...
26 مهر 1392

بفرمايين اصفهان گردي(1)...

اين دفعه سفرمون به اصفهان به دليل مصدوميت بنده هوايي بود   مهديار در راه فرودگاه سالن ترمينال2 مهديار در هواپيما اقا مهديار كلي شيطنت كرد و مهماندارها رو جذب خودش كرد همچنين دو تا خانومي كه همسفرمون بودن كلي با مهديار دوست شدن كمربندهاتونو ببندين تا لحظات ديگه تو فرودگاه اصفهانيم همسفر ما توي پرواز آقاي دكتر آذر بودن مجري برنامه مشاعره خب الحمدالله به سلامت رسيديم اصفهان بقيه عكسهارو تو ادامه مطلب ميزارم هديه هواپيمايي هما به مهديار جون خب شروع كنيم بريم يه چرخي تو اصفهون بزنيم مهديار در كوهستان پارك صف...
26 مهر 1392

تولدم مبارك!!!

چهارم مهر ماه امسال مامي كتي 28 ساله شد... هورااااااااا ههههههههه خودم به خودم صميمانه تبريك ميگم     اينم چند تا عكس   ا ز همه دوستام كه برام پيام تبريك گذاشتن تشكر ميكنم و تشكر ويژه از مهدي جونم و خانوادم و خانواده همسري بابت هديه و تبريك ...
26 مهر 1392

روزت مبارک عشق من...

سلام به دوستاي گلم اول از همه يه عذرخواهي به خاطر اينكه تو اين مدت نتونستم بيام بهتون سر بزنم چون تاندون دست راستم آسيب ديده بود و بايد تا دوهفته ميبستم و اصلا كار نميكردم باهاش براي همين تصميم گرفتيم بريم اصفهان به نوعي توفيق اجباري شد. هم مامان اينا رو ديديم و هم يه آب و هوايي تازه كرديم.موعد رفتمون كاملا تصادفي مصادف شد با روز تولد من...براي همين تولدم رو خونه مامانم اينا گرفتيم و البته كادوي مهدي جان رو قبل از رفتن گرفتم توي اين پست عكسهاي روز كودك رو ميگذارم و انشالله تو پستهاي بعدي بقيه عكسها... بابا احمد به مناسبت روز كودك مهمونمون كرد رستوران     روزت مباررررررك نفسم     ...
26 مهر 1392

بهشت مادران+خريد پاييزه

  سلام سلام ما بالاخره موفق شديم بريم نمايشگاه بانوان در بهشت مادران و همچنين سعادت پيدا كرديم خاله سميه و ايليا جون رو زيارت كنيم و كلي خوش بگذرونيم و بعد از ظهرم با آقا مهديار رفتيم خريد لباس پاييزه و ... چند تا عكس گرفتم كه يادگاري بمونه هر چند هر كاري كردم ايليا جون راضي نشد عكس بندازه متاسفانه مهديار اونجا يه گربه ديده بود سيااااااااه حالا راه افتاده دنبالش پيشي پيششششششششي من پيشي مهديار اما نتونستم عكسشو بگيرم چون همش نگران بودم يهو گربه بپره چنگ بندازه تو صورتش طفلكم از قيافش داد ميزنه مريضه الهي بميرم مامان       ...
30 شهريور 1392

شانزده ماه عشق...

عشق من سلام... امروز بازم تولد ماهيانت افتاده توي روز چهارشنبه يعني بازم مثل همون روزي كه پاهاي نازتو روي زمين گذاشتي...  شانزده ماهگيت مبارررررررك عشقم تو اين مدت اتفاقهايي افتاده مثلا شما دندون هفتمت كه آسياب بالايي سمت چپ بود نوك زده بيرون و داره درمياد كامل... مباررررررررررررررررركت عشقم هفتمين مرواريدت چند روزيه كه سرماخوردي متاسفانه و هنوزم خوب نشدي بردمت دكتر و دارو دادن كه داري ميخوري فعلا توكل بخدا اما خيلي بد سرفه ميكني و بينيتم كيپ شده... ديگه ماشالله كامل راه افتادي البته هنوزم وقتي عجله ميكني و يا به مانع ميخوري ميافتي تالاپ روي زمين كلمات زيادي رو ياد گرفتي كه انشالله به زودي توي جل...
27 شهريور 1392

مولا ميلادت مبارك...

        زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟ بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟ گـرچـه آهـو نیـستـم؛ اما پر از دلتنگی ام ضامن چشمان آهوهـا، بـه دادم می رسی؟ از کبوترها کـه می پـرسم، نشانـم می دهند گنبد و گلدسته هایت را، به دادم می رسی؟ ماهـی افـتاده بر خـاکم، لبـالـب تشنـگـی پـهنه آبی تـرین دریـا؛ به دادم می رسی؟ مـاهِ نـورانیِ شب هـای سیـاهِ عـمرِ مـن ماهِ من، ای ماهِ من؛ آیا به دادم می رسی؟ من دخیل التماسم را بـه چشمت بستـه ام هشتمین دردانه زهرا(س)، به دادم می رسی؟ *** ...
25 شهريور 1392

congratulation my dear

            زي زي جونمممممممممممممممممممممممممم عشقم ، عمرمممممممم تبريكككككككككك بابت قبولي دانشگاه اونم رشته مورد علاقت يعني ... گياه شناسي هوراااااااااااااااااااااااااا بالاخره عشق و علاقت به اون كاكتوس كار دستت داد خخخخخخخ عاشقتم انشالله كه باشم و تبريك قبولي دكترا رو بهت بگم،انشالله هميشه شاد و موفق و سربلند باشي عشق من اين تبريك از طرف من و مهدي بود      اين تبريك از طرف مهديار: ها دي دي تبديك ...
21 شهريور 1392

دلنوشته(فقط براي دل خودم)

سلام  اين روزا يه جوريم. يه جور خيلي خوووووووووووووب دهه ي كرامته يعني ميلاد خانوم معصومه سلام الله رو پشت سر گذاشتيم و منتظر ميلاد آقاي مهربونيها هستيم. واااااااااااي ك چقدر دلم هواي مشهدت رو كرده آقا كه فقط خودتون ميدونيد و خدا... قبلا هر روز قبل از ساعت هشت صبح بيدار ميشدم و منتظر سلام خاصه برنامه سلام تهران ميشدم و چند وقتي بود اين لذت ازم گرفته شده بود چون تنبلي ميكردم كه صبح بيدار شم الان مدتيه دوباره صبح ها زود بيدار ميشم و با دلهره شيرين منتظر ساعت هشت ميشم و همچين كه اولين نوا شروع ميشه اشك توي چشمام حلقه ميزنه بي اختيار تنم به لرزه در مياد و دست مهديار رو ميزارم روي سينش و ميگم به اقا سلام بده و بعد باهم مي...
20 شهريور 1392