آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

در آستانه يك و نيم سالگي...

عشق آسموني من مهديار فرشته... الان كه دارم براي تو پاره تنم مينويسم شما دقيقا يك سال و 5 ماه و 15 روزه هستي قلب من. ماشالله هر روز كه ميگذره شيرين تر از قبل ميشي و تو دل برو تر و همه رو شيفته خودت ميكني با حرفات و رفتارت.مدتي بود ميخواستم بيام تا از كارهات و شيرين زبونيات بنويسم اما وقت نميشد خواستم جلد سوم فرهنگ لغتت رو تكميل كنم ديدم ديگه ماشالله اكثر كلمات رو درست تلفظ ميكني و ديگه مث سابق كلمات مبهم به كار نميبري براي همين تصميم گرفتم به شكل متن برات بنويسم... خب حالا ميرم سر وقت شيرين زبونيات.. مهديار ديگه ميتونه اسم پدر جون،مامان دُل(مامان گل)،مادر جون،حاله سارا،حاله ثري،عمو جون،حاله سي سي(زي زي)،بابا جون(بابا مهدي...
12 آبان 1392

اين روزها تو ...

    اين روزها تو ديگه ميتوني چندين قدم به تنهايي برداري و براي خودت جولان بدي توي خونه شايد بهتره بگم كم كم راه افتادي ديگه انشالله... اين روزها تو هر چي كه منو بابا و يا حتي ديگران ميگن رو به قشنگي و البته دست و پا شكسته و طوطي وار تكرار كني... اين روزها تو اينقدر دلبر و شيرين شدي كه فقط خداي مهربون ميدونه با دل ما چه ميكني... اين روزها تو ماشالله شيطون تر از هميشه اي و ما حتي يه صدم ثانيه نميتونيم ازت چشم برداريم... اين روزها تو همبازي مامان كتي شدي و كلي باهم ديگه بازي ميكنيم و لذت ميبريم... اين روزها تو با هر يه كلمه حرفت باعث شادي دل خونواده هامون ميشي... اين روزها تو ديگه پ...
24 مرداد 1392

مهديارِ 7 ماه و25 روزه ي من

 عشق مادر سلام اميد مامان كتي سلام   دوستت دارم عشق 7 ماه و 25 روزه من امروز اومدم از كارهات بنويسم و مثل هميشه خداي مهربونم رو براي داشتن گلي مثل تو شكر كنم مهديارم شما ديگه ميتوني به راحتي غلت بزني و تا چشم ازت بر ميدارم ميبينم ماشالله غلت زدي و داري شيطنت ميكني براي خودت ميتوني بشيني اما هنوز نه كاملا مسلط البته براي مدت طولاني ميتوني بشيني مثلا شده 45 دقيقه بشيني ولي يهووووووووووووووو تالاپ ميافتي روي زمين و جيغغغغغغغغغ با دهنت صدايي مثل بووووووووف  در مياري پاهاتو توي دهنت ميكني و شروع ميكني به مك زدن و م...
10 بهمن 1391
1