آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

كمي عاشقانه...

سلام عشق من نوزده ماهه مادر دلم براي روزهايي كه با خيال راحت ميومدم و برات مينوشتم تنگگگگگگگگگگگگگ شده گل من اين روزها كمي سرم گرم شده با تو،با خونه جديد،با زندگي... منو ببخش براي تاخير تبريك تولد نوزده ماهگيت براي ننوشتن مطلب هجده ماهگيت براي اون همه عكسي كه ازت گرفتم ولي وقت نميكنم بزارم تو وبلاگت براي همه كوتاهي هاي سهوي، مامان كتي رو ببخش شيرينم اين روزها عاشق ترم ميكني وقتي دونه دونه كلمات شيرين رو از زبون ميشنوم و برام دلبري ميكني بهت قول ميدم يه قول جدي ... كه انشالله به زودي بيام و عكسهاتو بزارم و كلي از شيرين زبونيات بگم عشق آسموني، فرشته زميني ام    ...
29 آذر 1392

دلنوشته(فقط براي دل خودم)

سلام  اين روزا يه جوريم. يه جور خيلي خوووووووووووووب دهه ي كرامته يعني ميلاد خانوم معصومه سلام الله رو پشت سر گذاشتيم و منتظر ميلاد آقاي مهربونيها هستيم. واااااااااااي ك چقدر دلم هواي مشهدت رو كرده آقا كه فقط خودتون ميدونيد و خدا... قبلا هر روز قبل از ساعت هشت صبح بيدار ميشدم و منتظر سلام خاصه برنامه سلام تهران ميشدم و چند وقتي بود اين لذت ازم گرفته شده بود چون تنبلي ميكردم كه صبح بيدار شم الان مدتيه دوباره صبح ها زود بيدار ميشم و با دلهره شيرين منتظر ساعت هشت ميشم و همچين كه اولين نوا شروع ميشه اشك توي چشمام حلقه ميزنه بي اختيار تنم به لرزه در مياد و دست مهديار رو ميزارم روي سينش و ميگم به اقا سلام بده و بعد باهم مي...
20 شهريور 1392

خبر خبر خبرداررررررررر

دوستاي مهربونم سلام: ما انشالله فردا شب داريم ميريم مسافرت و تا اطلاع بعدي نميتونم آپ كنم انشالله برگشتيم ميام و كلي عكس و خاطره از سفرمون ميگذارم دوستتون دارم التماس دعا  ...
2 فروردين 1392

براي مامان گلم(مادر مامان كتي)

سلام مامان گل خوبید؟ خواستم بهتون بگم زود زود خوب بشید من دلم نمیخواد مامان گلم رو ناراحت و مریض ببینم پس به خاطر من زود خوب شید دوستت دارم مامان گل عزیزم دلم میخواد زود بیام به این دنیا و روی ماه تو و بابا جونم رو ببینم منتظرم باشید از طرف جوجوي شما ...
10 دی 1391

در کنارم زندگی آغاز کن...

  عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پیک یاس ها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاویدباش در کنارم زندگی آغاز کن... ...
10 دی 1391

وقتي تو گريه ميكني............

  شعر مامان كتي براي مهديار وقتي تو گريه ميكني دنيا برام تموم ميشه زمين و آسمون برام مثل قفس زندون ميشه وقتي تو گريه ميكني قلب من آزرده ميشه تموم شادي ها ميره زندگي افسرده ميشه تويي تو مهديار من عشق منو بهار من رنگ چشات زندگيه  اي گل نو بهار من   الهي بميرم كه اينجوري گريه ميكني عشق مامان                  هميشه بخند گل من   ...
2 دی 1391

من ديوونه ي اين پسرم

  خدايا شكرت براي داده و نداده ات شكر خدايا ممنونم كه منو لايق اين فرشته دونستي ت وي اين مدت كه مهديار رو كنارم داشتم فهميدم كه خدا چقدرررررررررررر منو دوست داره و من خوشبخت ترينم به يمن قدمهاي كوچيك اما پر بركت مهديارم طعم شيرين مادر بودن رو گذشت رو زندگي رو احساس كردم و بابت همه اينا خداوند مهربونم رو شاكرم اين روزها مهديار ديگه كمي شيرين كاري ميكنه و با صداهاي نامفهومي كه در مياره دلي از ما ميبره كه نگوووووووووووو مرتب دارم ازش عكس ميگيرم تا لحظه لحظه بودنمون كنار هم ثبت بشه و برامون يادگاري بمونه اينم چند تا عكس هست كه همين امروز گرفتم       بگو ماشالله &nb...
30 آذر 1391

براي پسرم...

پسرم... مادرت برای تو حرفایی داره... حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... عزیز دلم: یک وقتهایی زن بی حوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمت رو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی : "بله" و اون میزنه زیر گریه... زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم.... موجوداتی که میتونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درش بیاری... باید برای اینجور وقتها آماده باشی ، بلد باشی ، باید یادبگیری که نازش را بکشی... عزیزم ، پسر مغرور و دوست داشتنی من ، ناز کشیدن شاید کار مسخره ای به نظر برسه اما باید یاد بگیری زن ها به طرز عجیبی محتاج لحظه ها...
21 آذر 1391
1