آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

در آستانه يك و نيم سالگي...

1392/8/12 22:08
نویسنده : مامان كتي
1,722 بازدید
اشتراک گذاری

عشق آسموني من مهديار فرشته...قلب

الان كه دارم براي تو پاره تنم مينويسم شما دقيقا يك سال و 5 ماه و 15 روزه هستي قلب من.ماچ

ماشالله هر روز كه ميگذره شيرين تر از قبل ميشي و تو دل برو تر و همه رو شيفته خودت ميكني با حرفات و رفتارت.مدتي بود ميخواستم بيام تا از كارهات و شيرين زبونيات بنويسم اما وقت نميشد خواستم جلد سوم فرهنگ لغتت رو تكميل كنم ديدم ديگه ماشالله اكثر كلمات رو درست تلفظ ميكني و ديگه مث سابق كلمات مبهم به كار نميبري براي همين تصميم گرفتم به شكل متن برات بنويسم...

خب حالا ميرم سر وقت شيرين زبونيات..

مهديار ديگه ميتونه اسم پدر جون،مامان دُل(مامان گل)،مادر جون،حاله سارا،حاله ثري،عمو جون،حاله سي سي(زي زي)،بابا جون(بابا مهدي)،مامان كتي رو تلفظ كنه.(خ رو ح ميگه)قلب

وقتي آب يا نوشيدني ميخوره و ميپره توگلوش خودش به خودش ميگه نوشم (آخه قبلا من اينكارو ميكردم بهش ميگفتم نوش يعني نوش جونت الان خودش ياد گرفته)نیشخند

قبلا وقتي عطسه ميكرد من اداشو در مياوردم و ميگفتم هاپيشووو، اونم خندش ميگرفت،حالا خودش ياد گرفته تا عطسه ميكنه ميخنده ميگه هاپيشوو

وقتي تو پمپرزش دستشويي ميكنه ميگه پيش كردم(پيف+جيش)قهقهه

وقتي ميخوره زمين ميگه اوفتادمزبان

تا تلفن زنگ ميخوره ميگه مامان دُليه يعني مامان گلي ه.

و وقتي صداي آيفون مياد ميگه مادرجون.

چون ميدونه مامان گل تماس ميگيره ولي مادر جون حضوري مياد.

عكسشو رو نشونش ميدم ميگم اين كيه ميگه مه...ياره(د وسط رو خوب تلفظ نميكنه و فاكتور ميگيره)

وقتي يه تكه آشغال كوچولو پيدا ميكنه ميگه آتاله و مياره ميده دست مننیشخند

وقتي يه تكه از غذا تو دهنش باشه و خوشش نياد درمياره ميده به من ميگه پيسته(پوسته)

عاشق پاستيل و چوب شوره و ميتونه اسمشون رو به راحتي و با نمك تمام تلفظ كنه.

عاشق چرخوندن وسايله و اينو از پدر جونش ياد گرفته ،توپ و كنترل و ... مياره ميچرخونه و ميگه فِرررررررر.

مياد از روي پاهاي من سُر ميخوره ميگه سُررررررررررررررررر.

 ماشالله خيلي خيلي مهربونه و بخشندس و هميشه هر خوراكي داره مياره و با بقيه قسمت ميكنه و حتي به اجبار ميگه بايد بخوريد خنده

تا سريال جومونگ شروع ميشه ميگه جومونگ...سوسانوزبان

غذا ميخوره دستاشو ميبره بالا ميگه شُچر(خدايا شكر)

بعد غذا ميگه دست درد نه(دستت درد نكنه)

 

رفته بود سمت بخاري كه يه دفعه بادكنكش تركيد از اون موقع ترسيده ديگه نميره اون سمت ميگه ميتركهنیشخند

وقتي لباسهاشو ميخوام بپهن كنم روي رخت آويز مياد كمكم و يكي يكي ميده دستم و ميگه بشرما يعني بفرمايين(مادر فدات مهربون)قلب

عاشق ليوان ني داريه كه براي روز كودك واسش خريديم و مرتب باهاش شير و اب ميخوره.

ولي همچنان با غذا خوردن مشكل داره متاسفانه و منو مهدي رو اساسي مستاصل كردهناراحت

كلي كارهاي جور واجور و شيرين كاريهاي ناز ميكنه كه الان ديگه يادم نمياد انشالله بازم يادداشت ميكنم و ميام اينجا مينويسم.

خب حالا يه ماشالله بگو به پسرمنیشخند

مرسيقلب

 

بعدا نوشت:امروز بهش ميگم مهديار پاشووووو نگام ميكنه ميگه پاشيدمقهقههقهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله سارا
15 آبان 92 11:08
وااااااااااااااااااااااااااااای نفسم
عاشقتممممممممممممممممم
آدم کلی انرژی میگیره با این همه شیرین زبونیت
خیلییی خیلییییییییییی دوست دارم






مرسي خاله مهربونممممممممممممممم
تازه امروز بهش ميگم مهديار پاشووووو
ميگه....
پاشيدم
هاهاهاهاااااااااااااااااااا
mamani helena
19 آبان 92 16:40
زندگی حکمت اوست زندگی دفتری از خاطره هاست چند برگی را تو ورق خواهی زد ما بقی را قسمت عزیزم ما هم اپ کردیم
مامان اهورا(نرگس)
25 آبان 92 15:08
الهی که من دورت بگردم عزیزم...قربون اون شیرین زبونیت بشم من... آقا خوشتیپ 1 و نیم سالگیت مبارک...
مامان كتي
پاسخ
مرسي خاله نرگس هميشه مهربون انشالله فردا يكسال و نيمم ميشهخدا نكنههههههههههه خاله جونم
سمانه مامان آرشیدا
5 آذر 92 17:55
وای عزیزم چه با مزه شده و حرفا و کاراش چقدر شیرینه. هزار ماشاللا بهش. براش اسفند دود کن. کلی کیف کردم از خوندن این پست. ببوسش از طرف من مهدیار بلا رو.
مامان كتي
پاسخ
مرسي خاله سمانه عزيزم ممنونم كه همچنان مارو مورد محبت خودت قرار ميدي آره هزار ماشالله شيطون بلا شده منم روي ماه آرشيدا گلم رو ميبوسم عشقمه