خانه اسباب بازي!!!
سلام سلامممممممم
ما بالاخره موفق شديم بريم خانه اسباب بازي
هوراااااااااااااااااااااااااااااااا
اون روز شنبه بعد از تقريبا دو ماه كه ميخواستم ببرمت و نميشد متاسفانه، يه تصميم جهادي گرفتم كه هر طور شده بريم...
خلاصه ساعت 12 ظهر بود كه راه افتاديم رفتيم و وقتي رسيديم مسئول اونجا گفت نيم ساعت فعلا با وسايل بازي كنه چون بعدش تولد داريم
قربونت بشم كه قدمت خوبه براي همه چي ماشاللههههههههههههههههه
خلاصه منم بدم نيومد بعد مدتها شما توي يه جشن همراه بچه ها شركت كني و تصميم گرفتم بمونيم
خداروشكر شما با اينكه اولين مرتبه بود كه توي جمع بچه ها و شلوغي قرار ميگرفتي اصلا اذيت نكردي و تازه كلي هم لذت بردي و استقبال كردي براي همين تصميم گرفتم حداقل هفته اي دو بار ببرمت اونجا تا هم بازي كني و هم توي يه محيط اجتماعي بتوني با بقيه بچه ها ارتباط برقرار كني
عاشقتم جيگر طلا پسر بلا
چند تا عكس هم گرفتم كه يادگاري برات بمونه
عكسهاي 92/6/9
اين دخملي خوشگل به اسم آرمينا تا ما رسيديم با مهديار دوست شد و خلاصه تا آخر همراهش بود
پ. ن : تاج و يه بادكنك گيفت تولد بود
عكسهاي 92/6/12
پ . ن: مهديار از ديدن اون همه توپ يكجا كلي ذوق زده شده بود و همش ميگفت پي . پي