دوستت دارم مهدي من(آخرين نوشته هاي كتي در بارداري)
سلام عشق مامان
ديگه اين روزها روزهاي آخره خدا بخواد
اين اخرين نوشته هاي من در دوران شيرين و خاطره انگيره بارداريه دلم براي اين روزها براي لگد زدن هات و براي دلبري كردن هات، سكسكه هات، براي اون دستاي كوچيكت كه يهو از پهلوهام ميزنه بيرون براي همشون تنگ ميشه واي مهديار امروز ياد اون روزي افتادم كه براي اولين بار بي بي چك من مثبت شد خيلي خاطره انگيز بود خيلييييييييييييييي مهديارم
وقتي فهميدم تو جوجوي من تو دلمي انگار خدا همه دنيا رو به من داده بود من و بابا مهدي سر از پا نمي شناختيم چه روزي بود هيچ وقت از يادم نميره ششم ماه مهرررررررررررررررر
يعني دو روز بعد تولدم شب ميلاد خانم فاطمه معصومه(س)
تو اين تقريبا 9 ماه روزهاي شيرين زيادي داشتيم باهم همين طور روزهاي پراسترس روزهايي كه ميخواستم برم صداي قلبتو بشنوم ، آزمايش غربالگري ، سونوها و ازمايش ها
اون دو دفعه اي كه تكون نميخوردي و ما رو ترسوندي
همش براي من الان مثل يه فيلمه كه جلوي چشمام رد ميشه و از همشون خاطره هاش مونده
مهديارم بايد برات اعتراف كنم كه توي اين مدت بارداري باباي مهربونت مثل يه فرشته تمام سعيشو كرد تا من و تو سالم باشيم و راحت و بتونيم اين دوران رو بگذرونم
شايد الان وقتشه تا يكم از بابا مهدي قدرداني كنيم
بهش بگيم چقدر عاشقشيم و چقدر دوستش داريم و زندگي بدون اون حتي براي يه لحظه برامون معنا نداره
و خدارو شكر كنيم من به خاطر داشتن تو و مهدي همسر گلم و تو به خاطر داشتن يه همچين پدر مهربوني
خدايا شكرررررررررررررررررت
فردا انشالله مامان گل و خاله سارا ميان پيشمون(خاله ثريا و خاله زي زي چون امتحان داشتن متاسفانه نشد بيان و من خيلي ضد حال خوردم)
فردا براي اخرين بار انشالله بايد برم مطب خانم دكتر براي چكاب تقريبا كارامونو كرديم نامه بيمه رو بابا مهدي گرفته منم همه آزمايش ها و نامه ها سونو ها آماده كردم براي روز چهارشنبه گذاشتم تو يه پوشه
ما الان فقط منتظر اومدن گل باغ زندگيمون هستيم كه انشالله به سلامتي بياد تو بغلمون
برامون دعا كنين