چهار ماهگي مهديار و مصائب مادري!!!!!!!!!!
عشق من،مهديار من
شما فردا چهار ماهه ميشي و من 4 ماهه كه افتخار مادريت رو دارم تو اين ماهي كه گذشت زياد روزهايي خوبي رو تجربه نكرديم روز 4 شهريور كه بابا مهدي شب كار بود و ما خونه مادر جون بوديم ساعت حول و حوش 4 صبح بود كه ديدم شما بي قراري ميكني و متوجه شدم موقع تعويض پوشكت شده مثل هميشه وسايل تعويض رو اماده كردم و ميخواستم تن نازتو بشورم كه يهو ديدم واي خداي من توي مدفوعت رگه هاي خون هست.
خدا فقط ميدونه تو اون لحظه چه حالي شدم فقط اشك ميريختم و ميگفتم خدايا چه كنم؟ زنگ زدم 115 گفت ببر دكتر سريع، ماهم شبونه پا شديم و شما رو برديم بيمارستان كودكان كه دكتر گفت فعلا يه آزمايش مينويسم اگه خداي نكرده تكرار شد خون ديدن انجام بدين.
هيچي ديگه برگشتيم خونه و چند روز گذشت و دوباره تكرار شد و ما آزمايش رو داديم و گفتن كه خون ديده شده و صحت داره اما آزمايش كشت مدفوع باكتري نشون نداده.
خلاصه 4 تا دكتر بيمارستان كودكان همه متحد ميگفتن آلرژي شير گاو هست و من نبايد اصلا شير و مشتقاتش رو بخورم تا يك سالگي شما.
با اين تفاصير من ديگه لبنيات رو قطع كردم و متاسفانه ديدم نه دوباره تكرار شده و اسهال هم به مشكلات اضافه شده واي خداي من ديگه به مرز ديوونگي رسيده بودم.
تصميم گرفتيم ببريم پيش دكتر خودت آقاي دكتر يزدي ببينيم ايشون چي ميگن،يه نوبت گرفتيم و رفتيم آقاي دكتر بعد از معاينه گفتن نميتونه آلرژي گاوي باشه چون بعد از سه ماهگي اتفاق افتاده و .......... تشخيص عفونت دادن و 5 تا آمپول آميكاسين تجويز كردن براي 5 روز متوالي و يه شربت يه پماد براي زخم جزيي شقاق واااااااااااااااي خدايا فقط تو ميدوني كه تو اون 5 روز من چه حالي داشتم واقعا هر بار تو رو ميبرديم براي تزريق من يه سكته ناقص رو رد ميكردم و همش گريه ميكردم و اصلا نميتونستم طاقت بيارم ميگفتم خدايا يعني زنده ميمونم ببينم 5 روز تمام شده ؟
تو اين بين مامان گل و پدر جون و خاله ها اومدن خونمون از شمال(رفته بودن براي كارهاي دانشگاه خاله ثريا) و يكي از آمپولا تو بغل پدر جون به شما تزريق شد چون بابا مهدي اداره بود ، خلاصه اين روزها هم گذشت و من همچنان با هر بار تعويض تو ميمردم و زنده ميشدم ولي بازم خون بود. اي خداااااااااااااااا چكار كنم؟ زنگ زدم دكتر گفت ازمايش رو زودتر بدين ما هم 19 شهريور بود كه نمونه رو گرفتيم و برديم ازمايشگاه مركزي آخه دكتر گفته بود آزمايشگاه بيمارستان كودكان رو قبول ندارم حتما ميكروب بوده ولي اينا نتونستن تشخيص بدن.نمونه رو داديم و گفتن شنبه 25 جواب ميدن روزها همچنان گذشته و تو خوبتر نشدي هنوزمامان ديروزم بردمت دكتر كه با ديدن جواب ازمايش گفت يه باكتري ديده شده به نام كليبسيلا كه دو تا شربت داد تا 10 روز روزي سه وعده بايد بخوري وشما اصلا طعمشون رو دوست نداري و همشو پس ميدي دكتر براي اسهال چند روز پيش بهمون گفت يه روز كامل شير خودمو بهت نديم شير خشك آ ال 110 بهت بديم اون روز خيلي روز بدي بود دلم ميخواست بهت شير بدم اما نميشدددددددددددددددد اي خدا.فعلا كه داريم هر جوري شده داروهاتو ميديم تا انشالله خدا چي بخواد الهي مامان هرگزززززز روي دكتر نيبيني .فردا موعد واكسن 4 ماهگيت هست عشقممممممممممممممممممممممممم و من بازم استرس دارم
ميدوني مهديارم،مادر بودن خيلي سخته يه جايي خوندم كه نوشته بود:
وقتي مادر ميشوي يعني " اجازه ميدي قلبت براي هميشه جايي خارج از جسمت بتپه "
اينم جديدتزين عكست وقتي با لثه گير درگير شدي
مامان قررررررررررررربونيت بشه
ماشالله داري